یعنی اگه اون چیزی که تو ذهنمه فردا واسم پیش بیاد
خدا میدونه که چه آبرو ریزی تو دانشگاه میشه :|
دارم خودمو تصور میکنم که از درد رفتم تو دستشویی بالا آوردم و
بعدشم که مسلما نمیتونم راه برم و سرم گیج میره پس وسط محوطه غش میکنم :|
همه دورم جمع میشن و کل دانشگاه میفهمن من م :|
الان اصلا وقتش نبود :((((
آخخخ از امروز دیگه باید درس بخونم :(
یه جزوه ی n صفحه ای دارم که تا حالا نگاهشم نکردم و مسلما
نمیتونم همشو برای امتحان یاد بگیرم.
البته اینطوری بدم نمیشه ها.
سیستمم واسه اینجور جزوه ها اینه که با چیزایی شروع میکنم که
میدونم یادگیریشون آسونه. اوناییم که خیلی سختن اصن نمیخونم.
ترجیح میدم خوب بفهمم تا اینکه حفظ کنم :/
اینطوری بهم فشارم نمیاد.
و همانا آگاه باشید که امتحانات ترم از امتحانات الهی نیز سخت تر است.
توجه کردن بقیه به آدم قطعا حس خوبی میده.
ولی وقتی اونی که میخوایش بهت توجه نشون نمیده, توجه بقیه حالتو بهم میزنه!
یه وقتاییم هرچقدر سعی کنی از یکی یا نگاهش فرار کنی فایده نداره.
کائنات اگه بخواد هرطور که شده شما رو باهم رو به رو میکنه.
یه لبخندِ مصنوعی و یه سلام چطوریِ مصنوعی تر و یه مرسیِ مصنوعی تر تر.
و تو از این متعجب میشی که چرا دیگه قلبت مثل قدیم خودشو به درو دیوار نمیکوبه؟
البته این قلب خیلی وقته از کار افتاده.
فقط به وظایف حیاتیش داره ادامه میده :)
درباره این سایت