یعنی اگه اون چیزی که تو ذهنمه فردا واسم پیش بیاد

خدا میدونه که چه آبرو ریزی تو دانشگاه میشه :|

دارم خودمو تصور میکنم که از درد رفتم تو دستشویی بالا آوردم و

بعدشم که مسلما نمیتونم راه برم و سرم گیج میره پس وسط محوطه غش میکنم :|

همه دورم جمع میشن و کل دانشگاه میفهمن من م :|

الان اصلا وقتش نبود :((((


آخخخ از امروز دیگه باید درس بخونم :(

یه جزوه ی n صفحه ای دارم که تا حالا نگاهشم نکردم و مسلما

نمیتونم همشو برای امتحان یاد بگیرم.

البته اینطوری بدم نمیشه ها.

سیستمم واسه اینجور جزوه ها اینه که با چیزایی شروع میکنم که

میدونم یادگیریشون آسونه. اوناییم که خیلی سختن اصن نمیخونم.

ترجیح میدم خوب بفهمم تا اینکه حفظ کنم :/

اینطوری بهم فشارم نمیاد.

و همانا آگاه باشید که امتحانات ترم از امتحانات الهی نیز سخت تر است.


توجه کردن بقیه به آدم قطعا حس خوبی میده.

ولی وقتی اونی که میخوایش بهت توجه نشون نمیده, توجه بقیه حالتو بهم میزنه!

یه وقتاییم هرچقدر سعی کنی از یکی یا نگاهش فرار کنی فایده نداره.

کائنات اگه بخواد هرطور که شده شما رو باهم رو به رو میکنه.

یه لبخندِ مصنوعی و یه سلام چطوریِ مصنوعی تر و یه مرسیِ مصنوعی تر تر.

و تو از این متعجب میشی که چرا دیگه قلبت مثل قدیم خودشو به درو دیوار نمیکوبه؟

البته این قلب خیلی وقته از کار افتاده.

فقط به وظایف حیاتیش داره ادامه میده :)


دیروز بعد از چندماه بالاخره رفتم دندون پزشکی. میدونم ریسک کردم ولی دیگه چاره ای نداشتم. دردش بعضی روزا اذیتم میکرد. دکترمم عوض کردم و چقــــــــــــدر خوشحالم که اینکارو کردم. منو دقیقا سر نوبتم فرستاد داخل. دکتر قبلیم خیلی خیلی وقت نشناس بود. قشنگ 2-3 ساعت طول میکشید تا بیاد. تازه کار این دکتر جدیده هم خیلی خوب بود. اصلا دردی نداشتم موقع کار. خیلیم حواسش بود. خدا خیرش بده.
دیشب دوباره اون اس ام اس کذایی رو به بابام فرستادن. خب ماشین به اسم اونه دیگه. قسمت جالب ماجرا اینجاست که من حتی تو اون مکانی که اونا گفته بودن هم نبودم. حتی از اونجا رد هم نشده بودم. اگه تا قبل شک داشتم دیگه مطمئنم این تکستا رو فله ای میفرستن. خدا لعنتتون کنه.
تا اخرین لحظات این آدم قرار نیست نرمال باشه انگار. بهش میگم استاد فلان درسو چرا تو سایت نذاشتین هنوز؟ میگه این ترم نمیشه باید ترم بعد برداری. گفتم آخه من ترم آخرمه پس چیکار کنم؟ با جدیت تمام گفت نمیشه دیگه کاریش کرد. فهمیدم داره شوخی میکنه. گفت اینو وظیفه ی تو میسپارم. میری جزوه ی درسو پیدا میکنی و 15 صفحه ازش عکس میگیری و برای من میفرستی. منم همونو میذارم تو سایت. گفتم یعنی از هرجا دلم خواست عکس بگیرم؟ گفت آره ولی ارزش امتحانی داشته باشه.
چی بگم والا. همه چی خیلی قاطی پاطی شده. خودتون میدونین دیگه. اینجا هم که اصلا جای خوبی واسه گفتن احساس واقعیم نسبت به جریانات اخیر نیست. هر روز داره از درو دیوار خبر بد میرسه و شخصا تو سیل این اخبار دارم غرق میشم. دیگه نمیدونم چیو باور کنم و چیو باور نکنم. چی شد که به اینجا رسیدیم؟ بعدش میخوایم به کجا برسیم؟ فشار خوندن آیلتس و کنکورم بدجور داره اذیتم میکنه. 20 روز دیگه امتحان ماک دارم و اگه نمره م خوب بشه ثبت نام میکنم برای آزمون اصلی.
واقعیتش هر قدمی که به سمت مهاجرت برمیدارم منو بیشتر دو دل میکنه. همش از خودم میپرسم اون دختر شجاعی که چند سال پیش میخواست تک و تنها از ایران بره و استقلال رو تجربه کنه کجاست؟ روحیه ی اون دخترو خیلی بیشتر دوست داشتم. خیلی نترس بود. آرزوش بود این مسیر رو تنها بره. چون فکر میکرد اینطوری دیگه هیچ کاری تو دنیا نمیمونه که نتونه انجام بده. الان ولی جاشو یه آدم به شدت محتاط گرفته. این آدم همش با خودش میگه تنها میخوام چیکار کنم؟ اگه نتونم درس بخونم و کار کنم چی؟
الان متوجه شدم از آخرین نوشته م خیلی میگذره. تو این مدت اتفاقای خیلی زیادی افتاد. کمردردم بالاخره خوب شد و ورزشو همچنان ادامه میدم, با بدبختی و البته شانس زیاد نوبت سفارت گرفتم, مدارکمو بهشون تحویل دادم, بلیط هواپیما گرفتم, و از همه مهم تر با آدمی آشنا شدم که به یکی از مهم ترین آدمای زندگیم تبدیل شده. واقعا خیلی جالبه که چطور وقتی انتظارشو نداری زندگی تو بهترین زمان بندی ممکن اونی که میخوای رو سر راهت قرار میده.

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خرید فالوور اینستاگرام آپشن خودرو | دنیای آپشن لوازم خانگی گلدیس دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. شعر عشق ronaldocris IONO GAMER ????